من (آوا)من (آوا)، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

رمـــان هـــــای مــــــن

وبلاگی برای رمان های من

Gray cat Part 1

همه جا تاریک بود . توی یک جنگل بودم . صدای قدم هایم و تپش قلبم سکوت شب را میشکست . بی هدف دور خودم میچرخیدم . صدای قدم هایی از پشت سرم شنیدم و سریع برگشتم . هیچی آنجا نبود . قلبم با سرعت بیشتری در سینه ام میکوبید . انگار میخواست سینه ام را سوراخ کند و بیرون بیاید . حتی تپشش را در گلویم هم حس میکردم ! به راهم ادامه دادم ولی ناگهان صدای انفجاری جنگل را پر کرد . گوش هایم را گرفتم و جیغ زدم . ناگهان کل جنگل را شعله های آتش پر کرد . و همان لحظه دستی لاغر مردنی و رنگ پریده از توی شعله های آتش بیرون آمد و دستش را به سمت گردنبند با ارزشم دراز کرد .  نفس نفس زنان از خواب پریدم . باز هم همان خواب همیشگی . گردنبندم سر جایش بود پس فعلا...
1 بهمن 1400

Gray cat Introduction

میتسوها روی نیمکت پارک نشسته بود و به بچه گربه ای که از روی دیوار میگذشت چشم دوخت . یعنی تحقیقات لوئیس چقدر طول میکشید؟ لوسی با دو لیوار آیس پک شکلاتی برگشت و گفت : « بسه دیگه میتسوها . اینقدر نگران نباش . زود پسش میگیریم . قول میدم لوئیس فردا صبح با کلی اطلاعات برگرده . شاید حتی خودش رو هم بیاره ! » . شانه بالا انداختم و گفتم : « راست میگی . زیادی نگرانم . وقتشه یکم خوش باشم . در ضمن ، لوئیس هم کارشو بلده. » و لبخندی زدم. آیس پک خودم را از لوسی گرفتم و ناگهان فکری شوم به ذهنم رسید . شاید لازم نبود منتظر لوئیس بمانیم .... سلام بچه ها این یه جور مقدمه بود و تکه ای از داستان به زودی پارت اول رو میزا...
28 دی 1400
1